لی آیاکوکا قهرمان ملی ایالات متحده

لی آیاکوکا قهرمان ملی ایالات متحده و مورد تحسین و اعتماد مردم آن سرزمین است . او نه هنرپیشه ، نه خواننده  ، نه ورزشکار حرفه ای بلکه اومهندس است و مدیر.

در سال 1994 یعنی یک سال پس از بازنشسته شدن او از ریاست کرایسلر، در یک نظرخواهی از مردم آمریکا معلوم شد که او همچنان جایگاه خود را در دل مردم آن سامان حفظ کرده است . در آن نظر خواهی از مردم خواسته شده بود تا پنج مدیر مورد تحسین خود را به ترتیب نام ببرند . لی آیاکوکا اولین انتخاب مردم بود . بیل کلینتون پنجم شد. حتی بیل گیتس مدیر عامل جوان و با لیاقت شرکت مایکروسافت بعد از آیاکوکا در جایگاه دوم قرار گرفت.

 آیاکوکا پیر صنعت خودروسازی است و تأثیر جهانی بر این صنعت گذاشته است . خودرو هایی  

 

مانند فورد موستانگ ، فورد فیستا ( مادر پراید ساخت سایپا ) و مینی ون از ابتکار های اوست .  

 

او  یکی از بزرگترین شرکت های جهان یعنی کرایسلر را ظرف چند سال از قعر دره ور شکستگی  

 

نجات داده و به اوج قله پیروزی رسانده است . آیاکوکا مرد عمل است و در عین حال بسیار نافذ و  

 

روان حرف می زند . بی دلیل نیست که چاپ دوم کتاب حاضر در هفت میلیون نسخه منتشر  

 

شده  است

*تمرکز در کار و استفاده صحیح از وقت ، کلید کامیابی در هر کاری است.

*اگر می خواهید از وقت خود خوب استفاده کنید اول باید بدانید چه کاری برایتان مهم تر است آنگاه بیشترین نیروی خودتان را روی آن کار بگذارید.

*اشتباه بخشی از زندگی است نمی توان آن را به صفر رساند فقط باید دعا کنیم که اشتباه خیلی گران تمام نشود ودیگر اینکه اشتباه خود را تکرار نکنیم.

*نمایندگان فروش در واقع یگانه مشتریان شرکت های اتومبیل سازی هستند بنابراین عقل حکم می کند که به حرف های انان گوش دهیم حتی اگر پاره ای از آنچه می گویند به مذاق ما خوش نیاید.

*یکی از شگردهای فروش این است که یک ماه پس از فروش خودرو به خریدار تلفن نمایی و پس از حال و احوال نظر دوستان او را در مورد اتومبیلی که خریده بود بپرسید . اگر از مشتری نظر خودش را بپرسی ، دنبال عیب و ایرادی در ذهن خودش می گردد ولی اگر نظر دوستانش را بپرسی حتی اگر دوستان او از اتومبیل خوششان نیامده باشد او به این موضوع اعتراف نمی کند زیرا او پیش خودش دوست دارد خیال کند که خرید خوبی کرده است . اگر فروشنده زرنگی باشید اسم و شماره تلفن دوستان مشتری را از او خواهید گرفت شاید آنها نیز مایل به خریدن چنان اتومبیلی باشند

*انسان اگر به چیزی اعتقاد دارد باید در هنگام رویارویی با موانع نیز پشت سر عقیده خود بایستد . سختی بخشی از زندگی ما است . انسان باید در روز های سخت مواظب واکنش های خود باشد.

*هر وقت که یکی از افرادم فکری به خاطرش می رسد از او می خواهم که آن را بنویسد . دوست ندارم کسی به واسطه آهنگ صدایش یا جاذبه شخصیتش چیزی به من قالب کند اصلا" صرف نمی کند.

سال هاست که از افراد کلیدی خودم چند سؤال اساسی می کنم ، از جمله می پرسم برای 90 روز آینده جه هدف هایی دارید ؟ برای رسیدن به این اهداف چه برنامه ای در پیش خواهید گرفت ؟ اولویت های شما کدامند ؟  این کار در ظاهر نوعی بازخواستاز کارکنان است اما بسیار فراتر از آن است . وارسی فعلی موجب می شود که افراد ، خود از خویشتن بازخواست کنند . این کار نه تنها مدیر را مجبور می سازد که هدف هایش را مرور نماید بلکه موجب می شود که او مسیر رسیدن به هدف های خودش را نیز گم نکند.

*انسان در هنگام حرف زدن ، گاه بی آنکه خود متوجه باشد ، پرت وپلا می گوید واز موضوع دور می افتد اما نوشتن از این خطر پیشگیری می کند . بدین ترتیب انسان نمی تواند خودش یا هر کس دیگری را فریب دهد.

بازنگری فصلی خیلی به نظر ساده می رسد اما کارآیی دارد . آنهم به چند دلیل : اول اینکه موجب می شود ر کس رئیس خودش باشد و برای خودش هدف تعیین کند دوم اینکه در انسان ایجاد انگیزه می کند و سوم اینکه باعث جوشش فکر و اندیشه می شود .بازنگری سه ماهه مدیر را به این فکر وا می دارد که تا به حال چه کرده و از این پس چه باید بکند و چگونه باید به هدفش هایش برسد . من هنوز شیوه ای بهتر از این برای حل مشکلات مدیریت نیافته ام.

*امتیاز دیگر بازنگری سه ماهه ، بویژه در شرکت های بزرگ ، این است که از غرق شدن اشخاص در کارهای متفرقه پیشگیری می کند . در نظامی که هر سه ماه یک بار هر کس بطور مستقیم و غیر مستقیم کنترل می شود غرق شدن معنا ندارد . بدین ترتیب افراد زحمتکش مشخص می شوند وبه همان نسبت آدم های از زیرکار دررو کمتر می توانند خود را پنهان کنند.

*اگر بخواهم صفات مدیر خوب را در یک کلمه خلاصه کنم باید واژه عمل را به کار ببرم . پاره ای از مدیران ، بویژه آنها که بیش از حد لازم درس خوانده اند ، گاهی در هنگام تصمیم گیری کم می آورند. یک بار به فیلیپ کالدول که پس از من بر صندلی ریاست فورد تکیه زد گفتم : می دانی فیلیپ ، مشکل تو این است که در دانشگاه هاروارد درس خوانده ای . در آنجا به تو آموخته اند که تا تمامی اطلاعات و آمار لازم را در دست نداشته باشی تصمیم نگیری تو الآن نودو پنج درصد اطلاعات را داری تا بیائی آن پنج درصد دیگر را هم جمع کنی شش ماه گذشته است . در آن زمان دیگر همین اطلاعاتی که الان داری به درد نمی خورد چرا که تا آن وقت بازار خیلی فرق کرده است . زندگی یعنی همین یعنی موقع شناسی.

*اگر فردی در دستیابی به هدف های خویش مؤفق باشد باید بیش از یک تشکر خشک وخالی دریافت کند . پاداش و ارتقای مقام دو اهرم پرقدرت است که مدیر می تواند از آنها بهره بگیرد . لحظه پرداخت پاداش ، زمان مناسبی برای اضافه کردن بار مسئولیت های فرد است . هرگاه که او در وضع روحی خوبی بسر می برد از زحمات گذشته او قدردانی کنید و در عین حال او را به تلاش بیشتر ترغیب نمائید . اما اگر سگرمه هایش در هم است هرگز بر او سخت نگیرید زیرا احتمال دارد بیش از حد تحملش برنجد یا اینکه انگیزه پیشرفت را از دست بدهد.

کلید کامیابی ، داشتن اطلاعات نیست بلکه داشتن نفرات است . من برای مدیریت در رده های  

 

بالا دنبال افرادی می گردم که شیفته باشند ، شیفته کار و تلاش و پیروزی . اینگونه افراد بیش از  

 

میزان انتظار کار می کنند . همیشه در حال جنب و جوشند با افراد خود پیوسته در تماسند و آنان  

 

را به تلاش و کوشش ترغیب می کنند این در نهاد آنان نهفته است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد