فلسفه عشق(بودن یا نبودن)

آنچه که انسانیت نامیده می شود به همراه زیر مجموعه هایش مثل ایمان ، نیکی ، سخاوت،ّ محبت ، گذشت ، فضیلت ،عصمت ، معرفت ، عدالت ، صداقت ، قناعت و...در یک کلام آن انسانی است که مظهر اراده به دوست داشتن باشد و بر این اراده بماند تا به  دوستی با خدایش برسد و عاقبت محبوب خداوند گردد که این اجر ابدی انسان است اجری بدون توقع و حساب ! و اما آنچه که رذالت وپلیدی و شیطنت و کفر و شقاوت و جنون و فساد و بی عصمتی و ریا و تجاوز و ستم و حرص و جنایت و غیره نامیده می شود که معرف انسانی دگر و متضاد با آن انسان حقیقی است در یک کلام انسانی است که مظهر اراده به دوست داشته شدن و محبوب بودن است .

در حقیقت همه خیر و شر آدمی معلول این دو اراده مذکور است : دوست داشتن یا دوست داشته شدن : عاشق بودن یا معشوق بودن : فاعل بودن یا مفعول بودن : مختار بودن یا مجبور بودن و ... نهایتاً بودن یا نبودن !

همه بدبختیهای ذلت بار و تباه کننده بشری حاصل تلاش برای محبوب شدن در نزد دیگران است و این علت العلل دروغ ، ریا و فریبکاری و پلیدی تا سرحد جنون و جنایت است .

آنکه همه تلاشش برای دوست داشته شدن است بسوی کفر و ناپاکی و ضلالت می رود و خداوند علناً اعلان کرده است که چنین انسانی را دوست نمی دارد . یعنی نهایتاً نه تنها موفق نمی شود که احدی را دوستار و عاشق بر خودش سازد بلکه منفور خداوند هم می شود و این دوزخ است ولی انسانی که دوست داشتن را برگزیده است بدون آنکه توجه به اینکه چه حاصلی داشته باشد و اینکه آیا این تلاش برای دوست داشتن به منفوریت او می انجامد یا محبوبیتش ولی خداوند می گوید که این انسان را دوست می دارد و این همان بهشت است در دو عالم .

آنکه هر کاری که می کند به این نیت است که دیگران دوستش بدارند همواره ناکام است و از جهان و جهانیان به کینه و نفرت می رسد و این زمینه جنون و جنایت است و نهایتاً می گوید که : دست من نمک ندارد . در واقع دست این نوع آدمها حقیقتاً هم بی نمک است زیرا به قصد فریب قلوب به دیگران خدمت می کنند و این نابخشودنی ترین ریاکاری هاست زیرا قلوب بشری متعلق به خداست و خانه خداست و به تصرف بشری در نخواهد آمد . پس این جنگ و مکر با خداست و لذا مورد نفرت خداست و نفرت خدا از بشر رانده شدن بشر بسوی آتش خشم اوست یعنی دوزخ . پس اراده به پرستیده شدن و محبوب بودن ذات کفر بشر است و منشأ همه صفات کافرانه و شرارت های بشری است و کفری جز این نیست زیرا پرستیده شدن فقط از آن خداست و لایق اوست .

ولی انسان مؤمن و خردمند سعی می کند تا دل خدا را بدست آورد یعنی دلش را برای خدا آماده سازد و وجودش میزبان خدا باشد . این همان آیه مشهور است که :«ادعونی استجب لکم» یعنی دعوت کنید مرا تا بیایم!

چنین انسانی بطرزی حیرت آور خودبخود محبوب مردمان هم واقع می شود بی آنکه حتی لزوماً برایشان کاری مستقیم انجام داده باشد . و این اجر دیگری از جانب خداست که چنین انسانی چه بسا محبوب دشمنان خود واقع می شود علیرغم میل آنها . عاشق بودن بدون آنکه بخواهی معشوق شوی : اینست انسان !

خدایگونگی انسان همان مقام عاشق بودن و دوست داشتن بی مزد و منت و هر انتظاری است . این همان انسان بودن است .

یعنی اراده به محبوب بودن نیز همان انسان نبودن و به تسخیر شیطان در آمدن است زیرا آرمان شیطان به تسخیر آوردن دل انسان است . پس محبوب شدن و دل دیگران را تسخیر کردن یک اراده شیطانی است و اصل شیطنت همین است و لاغیر . این همان معنای ذاتی بودن و نبودن است برای موجودی بنام انسان .

و اینست که زنانی که در اراده به محبوب بودن تا سر حد پرستیده شدن تلاش می کنند اسوه های شیطان مجسم می شوند و عاقبت هم به فجیع ترین سرنوشت ها مبتلا می گردند که ر و س پ ی گری درمعنای وسیع و متنوع کلمه از جمله آنهاست .

مردانی هم که در راستای چنین اراده ای زندگی می کنند مبتلا به زن صفتی شده و هویتی ر و س پ ی منشانه می یابند که ویژه مردان است . دوست داشتن بقصد دوست داشته شدن همان دوزخ رابطه زن و مرد است .

رسوخ شیطان در قلوب انسان فقط و فقط و فقط حاصل اراده به محبوب بودن و پرستیده شدن است و لاغیر . زیرا آدمی نهایتاً دلش یا خانه خدا می شود یا خانه شیطان : خدایگونه بودن یا شیطان گونه بودن !

به همین دلیل آمده که :«مردانی که از زنان پیروی می کنند از شیطان پیروی می کنند .» زیرا مرد به قصد تسخیر کردن دل زن و محبوب اوشدن مرید اراده اش می گردد و این تلاشی ذاتاً ابلیسی است و عین اطاعت از ابلیس است که عاقبتی جز کینه و انتقام وخیانت ندارد . پس ای مرد هر گاه که عاشق شدی بگریز که اینست عشق بهشتی !

هیچ کینه و جنایتی نیست الا اینکه بطریقی مستقیم و غیر مستقیم حاصل اراده به محبوب شدن و ناکامی حاصل از این اراده است .

این اراده ام الفساد امیال و احساسات بشری است .این اراده خود دال بر حضور شیطان در نزد انسان است که باید لعن گردد زیرا دل فقط خانه خداست و هر که غیر خدا بر آن در آید آن دل به آتش کشیده می شود و دوزخ جز این نیست دوزخی که امروزه عشق نامیده می شودو لذا جز جنون و جنایت هم عاقبتی ندارد چون دروغ است یعنی آدمی از عاشقیت دیوانه و جانی نمی شود بلکه از اراده به معشوق شدن و ناکامی حاصل از آنست دیوانه می گردد و دست به انتقام می زند .

پس خود این ادعا هم تا چه حد وارونه و مالیخولیائی و شیطانی است که آدمی میل به معشوق بودن و پرستیده شدن را عاشق بودن می نامد که غایت خودفریبی و جنون است یعنی آدمخواری و تسخیر دل و روح دیگران را عشق و ایثار می نامد . پس ذات این ادعا بر دروغ و مکر و جنون است . ادعائی که امروزه موسوم به عشق است این عشق کافران است که مثل همه چیزهایشان وارونه و دروغ است . این عشق ابلیس کبیر دوران ماست .

کسی که می خواهد در نظر دیگران خوب و پاک و زیبا و مقدس و بزرگ و مهم و برتر بنماید مجبور به دروغ و ریا و فریبکاری است و این هم علائم اراده به پرستیده شدن در نزد دیگران است و قلمرو ابلیس نفس است . تظاهر به عشق و پرستش دیگران می کند تا معشوق و معبود قرار گیرد . و تظاهر و دروغ محصولی جز دروغ و تظاهر ندارد و این عاقبت جنون آمیز و نفرت انگیز روابط اجتماعی این نوع انسان است که اکثراً چنین هستند . این جوهره باطنی و آگاه و ناآگاه کفربشر است . این قلب کفر است . کفری با اسم مستعار «عشق» و ایثار که دعوی خدمت به مردم را دارد ولی نهایتاً به نفرت و انتقام از مردم می انجامد زیرا نیت آدمی بالاخره رسوا می شود که آیا هدف مردم پرستی بوده یا خودپرستی . از این منظر مردم پرستی و مردم داری و آبروبازی معنای دیگری از کفر و نعل وارونه خودپرستی است .

کسی که بتواند در نزد خودش عزیز و محبوب و خوب باشد از این دروغ بزرگ بی نیاز است که دیگران او را بپرستند و تصدیق کنند . انسانی که بدون توجه به نظر و قضاوت مردم روی به احکام الهی و فضائل اخلاقی می کند و بر اساس صدق و عصمت و گذشت و محبت و درستکاری زندگی می کند در نزد خودش محبوب می شود و لذا از شیطان عشق و ایثار مصون می ماند . در حقیقت همه آدمهائی که به خودی خود و در خفا اهل گناه و رذالت و تبهکاری هستند در رابطه با دیگران دم از عشق و ایثار می زنند و مبتلا به اراده به پرستیده شدن و محبوب بودن می شوند و این راه و رسم ضلالت و فلاکت و عداوت است .

آنکه برای خدای نیکی می کند و آنکه بخاطر خلق نیکی می کند ! این دو نوع انسان مذکور است : انسان مؤمن و انسان کافر ! 

و اما انسانهائی که برای خدا نیکی می کنند نیز دو نوع هستند : آنانکه خدا را در پشت بام آسمان و فقط در حیات آخرت و قیامت فرض می کنند و آنانکه خدا را در خویشتن و در لحظه به لحظه حیات و هستی خود حاضر و ناظر می بینند . آن خداپرستی آسمانی موجب نفاق و ریا و دوگانگی می شود و اعمال نیک به معنای حق حساب و رشوه ای به خدا محسوب می شود . این نوع خداپرستی در آدمی هم باعث عبادت است و هم معصیت و فساد . و این نفاق است که بمراتب بدتر از مردم پرستی محض است . این منافقان در آن واحد با خدا تجارت می کنند و با مردم هم عشق بازی .

فقط کسی می تواند در نزد خودش محبوب و بی نیاز از محبت خلق باشد که خدا را در باطن خویش شاهد بر خویش ببیند . فقط اینگونه است که انسان می تواند صادق باشد با خودش و با مردم . این  نوع انسان از محبت و خدمت به دیگران بخودی خود لذت می برد چه تأئید شود و چه تکذیب گردد . این انسان در دل خویش محبوب است یعنی آن کسی است که خداوند دوستش دارد و اینست که او را از محبت و پرستش مردم بی نیاز می کند یعنی از ریاکاری و عشق بازی و نمایش ایثار بی نیاز می سازد .

تا آدمی حضور خداوند را در خویشتن و همه اعمال و افکار و روابط خود درک نکند از دروغ و ریا گریزی ندارد و صادق نمی تواند بود نه با خود و نه با دیگران و نه با خدا . و این مستلزم معرفت نفس و سیرو سلوک عرفانی و خودشناسی الهی است . و این تنها راه نجات انسان از دوزخی است که با نام عشق تقدیس می شود . انسان تا خدا را در خود پیدا نکند به جستجوی خود در نزد مردم است و این علت مردم پرستی منافقانه و عشق بازیهای فاسقانه و همه عواقب فجیع آنست . این تنها راه صدق به معنای اساس همه فضائل اخلاقی و دینی و انسانی است . صدق راهی جز خدایابی در خویشتن ندارد . آنکه در نزد دلش محبوب باشد بدان معناست که خدا در دل اوست و او محبوب خداست و اینست راه صدق و محبت و رستگاری انسان و رهائی از شیطان عشق و ایثار .

نظرات 1 + ارسال نظر
الهه 1389/08/18 ساعت 10:42 ق.ظ http://shahmoradi.blogsky.com

متاسفانه از این مطلبت هم خوشم امد ؟؟؟؟
نمی دونم ولی فکر کنم امروز حالم زیاد خوب نیست چون یه تبلیغ حسابی تو وبلاگم برات کردم
موفق باشی و بازم از این مطلب های خاص بزار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد